اینگونه بود که ماه، نه از ترس،بلکه از شعورِ خودشناسی،در حجابِ نور درخشید.
در شبی که ستارگان حتی جرئت درخشش نداشتند،
ماه آرام در دل آسمان ایستاده بود —
نه پنهان، نه آشکار…
در حجاب نوری نازک، مهآلود،
چنانکه گویی خودش را از جهان پنهان کرده،
اما نه از خویشتن.
مردمان میپرسیدند:
«چرا ماه، امشب خود را پوشانده؟
چرا آنقدر خجالتی؟
چرا اجازه نمیدهد روشنیاش ما را سیراب کند؟»
اما تنها زن دانایی، لبخند زد و گفت:
«ماه هرگز خجالتی نیست…
او فقط یاد گرفته
که نورش را به هر چشمی نریزد.»
او فهمیده بود که تقدس را باید گاه در سکوت،
گاه در مه،
و گاه پشت حجاب نازک نور نگه داشت…
زیرا آنکه سزاوار دیدن باشد،
حتی از پشت مه هم، ماه را با دلش خواهد دید.
⸻
دیدگاه خود را بنویسید